خدای آمون

آورده اند که گالیله را پس از آن که بر سیر زمین لاف زد به محکمه ی عدل کلیسا بردند و گفتند از گفته های ناشایست  و آلوده ی خود توبتی کن نصوحانه. شیخ گالیله بر گناه خود مقر شد و با سری در پیش افکنده از کلیسا خارج شد. چون به در آمد پای بر زمین زد و گفت: من گفتم که تو را سیری نیست ولی تو همچنان به رای خود باش....
نوشتنمان را به فال نیک می گیرند، حضورمان را شایسته می شمارند، با ما دوست هستند، برایمان احترام کافی قائلند، کتاب هایشان را هم می دهند نقد کنیم... ولی نوشته هایمان را به پشیزی هم نمی خرند و اگر ننویسیم به زعم آن ها فهمیده ایم و حرفه ای.
نشسته بود کنارم و می گفت باز که کیبورد از دستت امان ندارد، چه می نویسی باز؟ گفتم: یکی بلند شده حرفی را که بنده ی خدا بهنیا سال 68 توی کتابش نوشته و به قدر کافی هم مستند هست برداشته به اسم یک بابای دیگر به نام پاسکال نوشته و عملاً گفته که این چیزی که بهنیا نوشته اشتباه بوده و پاسکال درست می گوید...گفت: خوب که چی؟ چه شده حالا؟ گفتم: مستند سازی ها شروع شده  دوباره و دارند با اسم اتحاد منطقه هر چه بخواهند می نویسند...گفت: خوب، مگر اتحاد منطقه اشتباه است؟ گفتم: اتحاد جای خودش ولی این همه دروغ و بهتان و نمی دانم، مستند سازی چه معنایی دارد؟! پرید وسط حرفم و گفت: ول کن بابا می خواهی چه قدر به پر و پای این و آن بپیچی؟ سیر نشدی، خسته هم نشدی؟ گفتم: این که برداری دروغ را به اسم راست به مردم قالب کنی و بعد هم بنویسی این مال من نیست و فلانی این را نوشته و من توی وبلاگم در حمایت از زحمات او این مطلب را نوشته ام و به قانون کپی پیست هم اعتقاد دارم شد حرف؟! گفت: حالا چه نوشته که این قدر ناراحتی؟ گفتم: یک مدت می گفتند قنات مزد آباد سد دارد (میمه شهری ناشناخته در حاشیۀکویر-محمد تقی معینیان-ص121س22)، ما گفتیم خوب، خوب است نشانمان بدهید. گفتند دیدنش امکانپذیر نیست و دل شیر می خواهد چون در عمق 40 متری زمین است. بعد گفتند بیایید توی قنات، سد و طبقه ی دوم را هم نشانتان می دهیم. گفتیم مگر می شود سد قنات مزدآباد را دید؟ گفتند بعله که می شود...گفتیم خوب پس چرا می گفتید قابل دیدن نیست و دل شیر می خواهد؟! به مِن و مِن افتادند که فلان و بهمان. این در حالی بود که آن روزها قنات بیر میمه اصلاً چنان شخصیتی در کتاب آقای معینیان هم نداشت که می گفتند عنوان کتاب سال را گرفته تا این که قضیه به کل تغییر کرد. حالا می گویند و می نویسند که قنات مزدآبادی که تا چند کاه پیش سدّ داشت سدّش خراب شده و قنات بیر میمه سدّی دارد به بلندای تاریخ و استنادشان هم به نوشته ایست که می گویند مال آقای پاسکال است و معلوم هم نیست این آقای پاسکال کی و کجا این حرف را زده و چرا فقط در وبلاگ آقای سعید زارعیان هست و وبلاگ آقای فخریان. نوشته ای که به استناد کتاب قنات سازی و قنات داری دکتر عبدالکریم بهنیا از ایشان است نه آقای پاسکال یا آقای معینیان یا آقای فخریان و ... و مربوط هم می شود به قنات بزرگ وزوان حتماً اگر صبر کنیم قنات رویه هم به افتخار داشتن سد 3000 ساله نائل خواهد شد به حرف و نوشته شان هم که اعتراض کنیم انگار به خدای آمون توهین کرده ایم....گفت: تو هم دلت خوش است. این همه به میمه ای ها توپیدی چه شد؟ چه جوابی گرفتی؟ کسی از این شورای شهر وزوان بلند شد از تو حمایت کند؟ شورای کشاورزی وزوان ککش هم گزید که مثلاً فلانی توی کتابش در مورد وزوان چه نوشته و چه ننوشته؟ جز این بود که هر بار برایت مشکلی درست کردند؟ کم فحش و ناسزا شنیدی؟ کم تهدید شنیدی؟ گفتم: این ها همه درست ولی دلیلی برای نوشتن یا ننوشتن من نیست و در مقابل حقیقت و کتمان آن نباید کوتاه آمد. گفت: در عصر و دوره ی ما حقیقت آن چیزی است که بیشتر جلب توجه می کند. به قولی وقتی چیزی را خودت باور داری یعنی دروغ نیست چه بزرگترین دروغ باشد. گفتم اگر این طور است چرا در مورد خلیج فارس این همه موضع گیری می کنند؟ چرا نمی گذارند دنیا بگوید خلیج عربی و بعد هم اتحاد منطقه را بکشند وسط که این به نفع ماست و نباید سرش دعوا کرد؟ چرا می گویند عرب ها کتاب چاپ کرده اند و توی کتابشان محل سکونت موجوداتی را که وجود خارجی هم ندارند خلیج عربی ذکر می کنند؟ نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و گفت: بنده ی خدا، چه ربطی دارد؟ از این گذشته میدان باز است و گوی توفیق هم در میان، راست می گویی تو هم بنویس، تو هم مستندسازی کن... گفتم: فکر می کنی ما نمی توانیم مستندسازی کنیم؟ فکر می کنی مستندسازی کار حضرت فیل است؟ فکر می کنی ما نمی توانیم به گفته های خانم لامتن و فلان و بهمان استناد کنیم و یک مشت نوشته ی نان و آب دار بنویسیم و یک عمر به آن افتخار کنیم؟ فکر می کنی کم نویسنده گمنام هست که می شود آن را با تاریخ سازی آورد و در محله ی دهنو وزوان ساکن کرد؟ نه، این ها همه ساده است ولی آنقدر این کار کثیف است که فکرش هم ذهن آدم را آلوده می کند چه رسد به نوشتن و مستند کردنش. گفت: بگو ببینم الآن از چه ناراحتی؟ آقای فخریان که جواب تو را داده و دلایلش هم به اندازه ی کافی قابل قبول هست... گفتم: دلایش برای خودش قابل قبول است. بنده خدا گفته بهتر است کار را به اهل فن بسپاریم. این چیزی که من نوشته بودم که نباید به خاطرش لامتن را از قبر کشید بیرون یا کارشناسان ژاپنی را برای اثباتش به منطقه کشاند. تشخیص صحت و سقم این نوشته که دیگر کار آقای قاضیان یا آقای گرانمایه نیست این را هر کسی می تواند بفهمد. از این گذشته، گذشت آن دوره ای که کسی نمی دانست مشروطه خوردنی است یا پوشیدنی و می شد هر چیزی را به هر کسی منسوب کرد. گفت: بلانسبت روزه ای، این قدر غیبت نکن...گفتم: امروز برایم ایمیلی آمده بود که نوشته بود شرکت مزدا اسمش را از اهورامزدا خدای ایران باستان گرفته و می شد توی سایت شرکت هم این نکته را دید. وقتی می خواندمش گفتم اگر دوستان میمه ای این را می خواندند حتماً می گفتند شرکت مزدا نامش را از قنات باستانی میمه ای ها گرفته و حتماً رؤسای اولیه ی این شرکت عرب بوده اند و القاب را که حذف می کرده اند اهورا از اول آن افتاده و باد آخرش را هم باد برده و اهورامزدآباد شده مزدا....  

5 نظرات:

باب جون گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
babjoon گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
محمّد گفت...

بابجون!موازین اخلاقی رو در نظراتت رعایت کن!

ناشناس گفت...

سلام منم با نظر محمد موافقم ما میخواهیم اختلافاتمون تموم بشه نه اینکه... اقای معینیان فردی واقعامحترمه حیف که یذره نسبت به ماوزوانی ها کم لطفه البته یذره

وزوانی گفت...

...خلاصه آدم حسابمان کنی تلافی می کنیم.

با پشتیبانی Blogger.