ناخوش خر خورده

طبیبی پسر را پند همی داد که: هر گاه به دیدار بیماری رفتی تشخیص مرضش را، چشمی بگردان. پسر گفت: چگونه؟! گفت نظر کن تا در اطراف بیمار چه بینی. چون پوست هندوانه بینی گوی که بیماریش از کثرت تناول هندوانه است و قس علی هذا! باری پسر به عیادت بیماری رفت. هرچه نظر کرد جز پالانی در اطراف ندید لب گشود و با عیال بیمار گفت: ناخوش خر خورده ست!!!
دوست نداشتم، ولی نشد در مورد بیمارستان میمه ننویسم. به هر حال نوشتم و شد. آخه برای اولین بار نبود که راهی بیمارستان حضرت محمد(ص)می شدم. چند باری رفته بودم و کیفیت خدمات رسانی رو توی این بیمارستان دیده بودم ولی این بار فرق می کرد. یه نفر رو با دو تا پای شکسته برده بودیم بیمارستان. وقتی مصدوم رو با ویلچر وارد سالن بیمارستان کردیم با برخورد خوب کارمندان و نگهبان روبرو شدیم. دکتر بعد از سی تی اسکن گفت که باید هر دو پا بره توی گچ. نسخه رو دادیم به یکی از پرستارها و ایشون هم رو کرد به سمت خانم ا...که معلوم بود بار خیلی از خدمات روی دوشش سنگینی می کنه و گفت: باید پاهای این مصدوم رو گچ بگیرید. خانم ا... هم که مشخص بود این کاره هستند سری تکون دادند و گفتند: معذورم! چه جواب قانع کننده ای بود برای ما و مصدومی که داشت روی ویلچر درد می کشید. گفتیم: خوب، حالا چی؟! گفتند: الآن زنگ می زنیم برای خانم ج... و ایشون عن قریب خواهند رسید. زنگ زده شد و حرف ها هم همین طور...پرستار گفت: می تونید 20 دقیقه ای صبر کنید تا خانم ج... برسند؟! گفتیم: حالا که قرار است صبرمان برِ شیرین هم داشته باشد قبول و نشستیم روی صندلی انتظار.
10 دقیقه ای که گذشت پرستار با احترام کامل نزد ما اومد و با همون متانت قبلی گفت: ببخشید! خانم ج... زنگ زده و گفته کاری براش پیش اومده و نمی تونه خودش رو برسونه...گفتیم: خوب، حالا چی؟! گفتند: اگه براتون زحمتی نیست...بیمارتون رو ببرید بیمارستان گلدیس شاهین شهر و اونجا پاهاشون رو گچ بگیرید... گفتیم: برای گچ هم باید رفت گلدیس؟! یعنی توی این بیمارستان و توی این شهر "بزرگ" یه نفر هم پیدا نمی شه که بتونه این دو تا پا رو گچ بگیره؟! گفتند شاید دکتر واسعی توی شهر این کار رو بکنه... یکی از مراجعین که بچه ش رو آورده بود تا ختنه کنه و مدتی بود که از این اتاق به اون اتاق، دنبال مسئولی می گشت تا برای پسرش کاری بکنه و هنوز کسی رو پیدا نکرده بود برگشت و گفت: دکتر واسعی که رفته کربلا... کار به کل گره خورده بود و از اون طرف زنگ زده بودند که برادرم هم سرش شکسته و احتیاج به بخیه داره، چند لحظه ای نشستیم تا دفترچه مصدوم رو بیارند...من ساکت بودم ولی بیمارستان نه. سردرگمی اون کسی که پسرش رو آورده بود برای ختنه، سردرگمی فردی که نمی دونست باید حرف کدوم یک از کارکنان بیمارستان رو ملاک قرار بده و هزینه اعلامی کدوم یک رو باید پرداخت کنه، عذر خواهی مداوم صندوق دار از مراجعین به خاطر نبودن پرینتر، سردرگمی کارمندان بیمارستان که جا برای نشستنشون نبود و همه کنار هم پشت میز پرستاری ایستاده بودند، هجوم تصادفی هایی که داشتند خون آلود وارد بیمارستان می شدند...بالاخره فهمیدیم که فایده ای نداره و باید همون گلدیس رو امتحان کنیم. مصدوم رو با دو پای شکسته با زحمت وارد ماشین کردیم و راهی وزوان شدیم. من موندم تا برادرم رو ببرم برای بخیه زخم سرش و بقیه با مصدوم راهی گلدیس شدند. وقتی برادرم رو وارد بیمارستان کردیم باز هم همهمه تصاوفی ها به گوش می رسید که داشتند از کمبود رسیدگی و رسیدگی کننده می نالیدند. به خاطر اورژانسی بودن کار مصدومین تصادف برادرم رو با همون سر خون آلود نشوندیم روی صندلی انتظار و یکی دو ساعت نشستیم تا بالاخره خانم ا... که قبلاً فهمیده بودم همه کاره ست وقتشون رو در اختیار ما قرار دادند و سر برادرم رو چهارتا بخیه زدند و بعد هم 12 هزار تومن ناقابل پرداخت کردیم به قرار هر بخیه سه هزار تومن و برگشتیم. وقتی از درب بیمارستان خارج می شدیم تازه فهمیدم چرا این ور درب نوشته«الا بذکر الله تطمئن القلوب» و اون طرف درب نوشته «فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان». تازه فهمیدم که مراجعین به بیمارستان نباید امیدی به کادر و کارد بیمارستان داشته باشند و از اون گذشته یه چیز دیگه رو هم فهمیدم! اون هم این که چرا می گفتند سال ها پیش و در دوران حکومت پهلوی وقتی دکتر اع... درمانگاه قدیمی وزوان رو در حالی که درمانگاه میمه در همین محل بیمارستان برپا بود ساخت تبعید شد و درمانگاه وزوان هم کم کم متروک شد و بلا استفاده، و بعد از سال ها وقتی آقای خا... خیر وزوانی تصمیم گرفت درمانگاه قدیمی رو بازسازی و تجهیز کنه تا هم شهری های ما که از درمانگاه جدید شهر خیری ندیده بودند شاید بتونند کمی از مشکلاتشون رو فراموش کنند با کارشکنی مسئولان منطقه ای و... و پیشنهاد تجهیز بیمارستان میمه روبرو شد...بعد از مدتها تازه متوجه شدم که چرا وقتی پای مادر بزرگ رو توی بیمارستان میمه گچ گرفته بودند، چند روز بعد و وقتی که یکی از اهالی وزوان به خاطر عدم تشخیص توی این بیمارستان فوت کرد و فوتش با شکایت دکتر ر... که توی تجهیز بیمارستان میمه هم سهیم بود همراه شد، از بیمارستان به ما زنگ زدند و احوال گچ پای شکسته مادر بزرگ رو پرسیدند. گچی که اونقدر افتضاح بود که مجبور شدیم مادر بزرگ رو ببریم و مجدداً توی بیمارستان گلدیس پاش رو گچ بگیریم. تازه به این نتیجه رسیدم که تمام این کارشکنی ها به خاطر مجهز بودن بیمارستان میمه است که به جز نگهبان که لهجه ونداده ای داشت فکر نکنم کارمند غیر میمه ای دیگه ای داشته باشه. به خاطر سرعت و صحت کمک رسانی های این بیمارستان. و تازه بعد هم که اعتراض می کنیم یا باید چوب وزوانی بودنمون رو بخوریم، یا پس گردنی بی اطلاعیمون رو، یا سیلی ناسیونالیست بودنمون رو.کسی هم نیست بفهمه که این بیمارستان دیگه قنات میمه نیست که سدش رو نشه دید و همه این برخوردها و کمک رسانی ها رو با چشم های غیر مسلح هم می شه دید و نیازی به کارشناس و... نیست.

2 نظرات:

ناشناس گفت...

در کشور ما همه چیز برای از ما بهتران است.برای آنهایی که زور و آشنا دارند.
آیا خواست اسلام این است؟
طبقه روحانیت و نظامی بهترین زندگی ها را دارند.آیا این حرف دین است؟
کسی جرات نمی کند بگوید بالای چشم ولی فقیه ابروست .
کسی جرات نمی کند بگوید در این اداره ها چه حق خوری ها که نمی شود.
همه عقده هایشان را جمع می کنند و سر این شورای مادر مرده ی میمه خالی می کنند.شب درازاست و قلندر بیدار.معنی این ضرب المثل را یک نفر برایم توضیح دهد

nangordah گفت...

این ضرب المثل برای مواقعی است که قلندری وجود داشته باشد.
در این دوره ی بی قلندر تنها چیزی که دراز است زبان هاست نه شب

با پشتیبانی Blogger.