بلندای مجلس

کودکی عزم میهمانی داشت، پدر اورا گفت: چون به میهمانی رفتی بر بلندای مجلس نشین و از بزرگی ها سخن گوی تا همه گان را حیرت، انگشت در دهان آرد...پسر چون بازگشت پدر پرسید: چه کردی؟! گفت: چون رسیدم بلندی مجلس را طاقچه ای دیدم و بر آن نشستم و از گاو و پیل و زرافه سخن ها راندم که همه گان را انگشت بر دهان بماند...دیروز از یکی از دوستان شنیدم که قرار است زمین های کشاورزی وزوان موسوم به باغستان و گشگن که چند سالی است مردم انتظار یک پارچه...
» ادامه مطلب

چنان و چنین

آورده اند که دختری گریان و نالان نزد پدر رفت که: شویم مرا می زند و آزار می نماید. پدر سیلی ای بر صورت دختر نواخت و گفت: نزد شویت رو و او را گوی که زین پس اگر با دختر من چنان کنی من نیز با زن تو چنین کنم... صبح که می خواستم از خانه بیرون بزنم خبر جالبی شنیدم که بد ندیدم شما دوستان هم بدانید. پدر می گفت وقتی زمین های دشت های وزوان را که قرار است یک پارچه شود به ذرت کارها اجاره می داده اند نوشته اند و قرار گذاشته اند که از آب خروجی...
» ادامه مطلب

توهین

یکی از رفقا می گفت نظرات وبلاگ نباید تأییدی باشد و باید نظزات آزادانه نمایش داده شود. گفتم: بعضی ها صبح که از خواب بیدار می شوند هنوز خواب از چشم هایشان بیرون نرفته می روند سراغ کامپیوتر و به سرشان می زند نظری هم بگذارند و چون هنوز خواب آلوده اند هر چه به دهن و ذهنشان رسید می نویسند.امروز که بعد از چند روز سراغ وبلاگ آمدم دیدم دوست عزیز با نام باب جون خواب آلودگی روی نظر گذاشتنشان تأثیر گذاشته و چیزهایی نوشته اند که به تیپ و شخصیت...
» ادامه مطلب

خدای آمون

آورده اند که گالیله را پس از آن که بر سیر زمین لاف زد به محکمه ی عدل کلیسا بردند و گفتند از گفته های ناشایست  و آلوده ی خود توبتی کن نصوحانه. شیخ گالیله بر گناه خود مقر شد و با سری در پیش افکنده از کلیسا خارج شد. چون به در آمد پای بر زمین زد و گفت: من گفتم که تو را سیری نیست ولی تو همچنان به رای خود باش....نوشتنمان را به فال نیک می گیرند، حضورمان را شایسته می شمارند، با ما دوست هستند، برایمان احترام کافی قائلند، کتاب هایشان...
» ادامه مطلب

دیوان انوری

آورده اند که حاکمي وزير خود را امر کرد که همراه با هديه و خواسته نزد پادشاه رود و ديوان انوري را هم با خود ببرد. وزير کتابي را که گفته مي شد ديوان انوري است بي آن که بگشايد با خود همراه کرد. چون به حريم پادشاه رسيد، پادشاه از سختي راه پرسيد. وزير گفت: سختي چگونه سراغي از ما توانست گرفت چون ديوان انوري را همراه داشتيم و گاه به گاه شعري مي...
» ادامه مطلب

ناخوش خر خورده

طبیبی پسر را پند همی داد که: هر گاه به دیدار بیماری رفتی تشخیص مرضش را، چشمی بگردان. پسر گفت: چگونه؟! گفت نظر کن تا در اطراف بیمار چه بینی. چون پوست هندوانه بینی گوی که بیماریش از کثرت تناول هندوانه است و قس علی هذا! باری پسر به عیادت بیماری رفت. هرچه نظر کرد جز پالانی در اطراف ندید لب گشود و با عیال بیمار گفت: ناخوش خر خورده ست!!!دوست نداشتم، ولی نشد در مورد بیمارستان میمه ننویسم. به هر حال نوشتم و شد. آخه برای اولین بار نبود...
» ادامه مطلب

اختلاف علما

ابوعلی رودباری گوید که بنان حمال را فراپیش شیر افکندند، او را همی بویید و هیچ تصرف نکرد(او را نخورد) و چون از آن رهایی یافت گفتند اندر آن وقت اندر دل تو چه بود؟ گفت: اندر خلاف علما اندیشه می کردم که آب دهان او چون باشد(از نظر پاکی و نجسی) دیروز داشتیم با یکی از بچه ها از جاده وزوان به میمه که از وسط دشت های باغستان و گشگن می گذرد عبور می کردیم که دیدیم کارگر ها مشغول کار هستند و دارند به حساب، جوی های آب دشت هایی را که ...
» ادامه مطلب
با پشتیبانی Blogger.