از قدیم و ندیم از قول یک شاعری که اسمش را نمی دانم و الآن هم حوصله ام نمی رسد که بگردم و اسمش را پیدا کنم ، می گفتند:

در گوش کسانی که در این بازارند

آواز خر و نغمۀ داوود یکی است

از دیشب تا همین الآن که این مطلب رذا می نویسم آن قدر اعصابم به هم ریخته است که نگو و نپرس. دیروز حدود ساعت 2 و نیم یا 3 صبح بود ، تازه پلک هایم گرم شده بود و به صدای بلند جسن و سرور همسایه ها که عروسی گرفته بودند و از بخت من هنوز خواندنشان ادامه داشت عادت کرده بودم و داشتم پادشاه اولی را از دور می دیدم که چشمتان روز بد نبیند صداهای متوالی انفجار خواب را از سرم پراند. و نگذاشت به خدمت همان پادشاه اول هم شرفیاب شوم.

این گذشت تا شب که از مسجد جامع بر می گشتم توی مسیر با یکی از دوستان که از مسجد حضرت رسول(ص) بر می گشت همراه شدیم بحث سر و صدا بود که رفیقم گفت: چند نفر از همسایه های مسجد و دو نفر از ساکنین میدان امام حسین(فلکۀ قاسم آباد) به صدای اذان مسجد اعتراض کرده اند! گفتم حالا همسایه های مسجد را بگویی یک چیزی! ان دو نفر برای چه؟1 می گفت آن دو نفر گفته اند که صدای بلندگوی مسجد رسول به برج های قلعه می خورد و انعکاسش داخل خانه های ما می پیچد و نمی گذارد که ما استراحت کنیم...وقتی اسم آن دو نفر را پرسیدم از کسانی بودند که کاری به کار مسجد هم ندارند و فقط ده روز محرم پایشان به مسجد باز می شود.

خیلی برای من جالب بود افرادی که ساعت 2 و 3 صبح با صدای بلند خوانندۀ افغانی ککشان هم نمی گزد و خوابشان به راه است چه طور از صدای مأذنۀ مسجد حالی به حالی می شوند؟!

اگر فقط همین بود که مسأله ای نداشت. ما وزوانی ها کارمان بیخ پیدا کرده و این بیخ پیدا کردن دارد همه چیزمان را هم تحت الشعاع خودش قرار می دهد.

همین چند وقت پیش بود که آقایی محترم و اهل مسجد به خاطر این که صلاح نمی دید روحانی محل داخل مسجد نماز بخواند نماز جماعت را از برنامۀ روزانۀ مسجد حذف می کرد

و زمان زیادی هم از ابتکار جالب هیئت امنای حسینیۀ مسجد حضرت امام حسین(ع) نگذشته که تابلوی حسینیه را لایق آن بنا ندیدند و به جای آن تابلوی تالار را نصب کردند تا هم شهری هایمان به جای این که زحمت تالار گرفتن به خودشان بدهند عروسی هایشان را در حسینیه ای که قرار بود به جای رقص و پای کوبی های مختلط ، ذکر خدا و ائمه در آن به پا شود اقامه نمایند. تا هم خدا را خوش بیاید و هم خلق خدا را

من یکی که عقلم به این چیز ها قد نمی دهد ولی یکی نیست که از هم شهری های ما بپرسد

شما که دوست دارید چراغ مسجد شب ها هم روشن باشد و جلوی مغازۀ شما را صفایی ببخشد ،

شما که دوست دارید موقع عزاداری نفر اول صف زنجیر زنی باشید و حتی به قول پدر بزرگ به خاطر اشغال جایتان در جلوی صف هیئت، هیئت جدیدی تأسیس می کنید که خودتان جلو دارش باشید،

شما که نذری دادن هایتان گوش و چشم فلک را کر و کور کرده،

شما که به خاطر آمیخته شدن مداحی با گوشت و خونتان حاضر نیستید میکروفون هیئت را لب بر لب دیگری ببینید،

شما که هنوز این حسینیه تمام نشده بنای یک حسینیۀ جدید را پی می ریزید تا از قافلۀ بساز و ثواب ببر ها عقب نمانید،

شما که مکه و مدینه و کربلا و نجف را مثل کف دستتان بلدید و هر روز از خانه هایتان صدای چاووش به گوش می رسد،

شما که تا تقّی به توقّی می خورد می شوید مذهبی و مسجدی و نماز خوان و با خدا، به کجا رسیده اید که صدای خوانندۀ افغانی برایتان شده لالایی و طنین اذان گوشتان را آزارده می کند؟!

من یکی که نمی دانم کدام ورتان را باور کنم!

به قول حضرت حافظ:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بود فردایی

2 نظرات:

ناشناس گفت...

امام جمعه آبادان ميره پالايشگاه نفت بازديد. ميگه اين لوله ها چرا اين قدر پيچ و خم دارند؟ ميگن "حاج آقا چون فشار گاز زياده ممکنه دريچه ها رو بترکونه، واسه همين اين پيچ و خمها فشار گاز رو کم ميکنه"
ميگه:آهاااااااااااا از اين جا يه درس خدا شناسي ميگيريم.
مهندسا کف ميکنن ميگن چه درسي؟

...آخونده ميگه: ببينيد اگه روده آدم اين همه پيچ و تاب نداشت يه چس ناقابل ممکن بود کون آدم رو پاره کنه.

ناشناس گفت...

امام جمعه آبادان ميره پالايشگاه نفت بازديد. ميگه اين لوله ها چرا اين قدر پيچ و خم دارند؟ ميگن "حاج آقا چون فشار گاز زياده ممکنه دريچه ها رو بترکونه، واسه همين اين پيچ و خمها فشار گاز رو کم ميکنه"
ميگه:آهاااااااااااا از اين جا يه درس خدا شناسي ميگيريم.
مهندسا کف ميکنن ميگن چه درسي؟

...آخونده ميگه: ببينيد اگه روده آدم اين همه پيچ و تاب نداشت يه چس ناقابل ممکن بود کون آدم رو پاره کنه.

با پشتیبانی Blogger.