صلوات وسط دعوا

آورده اند که ملّای اعظم، نصر الدّین بر گورستانی گذر داشت، دخمه ای دید گشاده. با خود انداخت که دخمه را در شوم تا بویی از مرگ چَشَم و از رستاخیز سراغی گیرم.چون در دخمه خفت کاروانی را از کران گورستان گذر افتاد. ملّا سر از دخمه برون کرد و ولوله ای در اشتران انداخت. کاروانیان به عقوبت، ملّا را گوشمالی به غایت نیکو دادند. چون به خانه آمد شویش جویای حالش شد. گفت: به عالم دیگر شده بودم. گفت: خبر چه بود؟! ملّا آهی بکرد و گفت: با توشان کاری نباشد، تا آن زمان که شترانشان نشورانی...!!
اختلاف شورای شهر و شهردار و کارمندان شهرداری که شروعش از یک مادّه قانونی بود و موضوعش تحولات اخیر سطح شهر و ساخت و سازهای عمرانی و غیر عمرانی و حرف ها و رفتار درست و نادرستی را هم به دنبال داشت و طبق معمول به یاری معتمدین و متشخّصین شهر، راهی هم به سطح شهر پیدا کرد، آن قدرها نیاز به بازگو کردن ندارد و به گونه ای می شود تکرار مکررات. 
اما نکته ای دارد که بازگو کردنش هرچند به قول شیخ اجل «پشیمانی آرد»، اما واگذاشتنش به امید دیگری هم چندان خوش آیند نمی نماید. آن هم نتیجه ای که پس از بازگشت پیروزمندانه شهردار و آن استقبال کذایی از سوی این و آن ِ شهرحاصل شد.
نتیجه ای که پشت درهای نیمه باز به دست آمد، هرچند به نام و کام عده ای می آید و تا حدودی دل چسب است، اما پشتوانه خوبی برای ادامه این راه دسته جمعی نیست. تفاوت چندانی هم با بار کج(البت نه به معنای مصطلح عام) ندارد.
در نشست صمیمانه شورا و شهردار و غیره، تا آن جا که به گوش های گناه کار ما رسیده، تصمیم بر آن شده که هر کس راه خود را برود و کارش به کار خودش باشد و به قول معروف «چوب کسی لای چرخ کسی نرود...»، تا همه چیز خوب باشد و بر وفق مراد (حالا بگذریم که این مراد و خرش راه به خانه هر کسی ندارند). تصمیمی که بر خلاف نظر... اخلاقی است ولی قانونی نیست. چه ما را به قانون کاری باشد و چه نباشد!
حالا همه چیز قبول...! 
شهردارمان خوب است و همه کارهایش هم حساب و کتاب دارد. تازه کلّی هم خواهان ریز و درشت و دست به نقد دارد و منتظرند تا حوالی  یک ایستگاهی پیاده شود و قاپش را بدزدند و دربست سوارش کنند...!
شورای شهرمان هم یک دست است و یک فکر و نه از حق و حقوق خودش می زند و نه از حق و حقوق مردم شهرش...!
معتمدین و ریش سفیدان شهرمان هم که ظاهر و باطنشان یکی است و مو هم لای درز کارشان نمی رود و همه کارهایشان صمیمانه است و خیر خواهانه و حتی حاظرند از نمازشان بزنند تا شهردار و مسئولانشان را توجیه کنند...!
اما گذشته از همه این ها، آیا این تصمیم دوستانه سرپوش گذاشتن روی اشتباهات و نقص های مسئولان شهرمان نیست؟! آیا این بستن مؤدبانه راه انتقاد نیست؟!
انگار همه دارند به لطف صلوات وسط دعوا پی می برند...!

4 نظرات:

ناشناس گفت...

مرسي جيگر كه حواست به همه چي هست.

ناشناس گفت...

بسمه تعالي به استضحار مي رساند كه كه زمينهاي كشاورزي واب قنات وزوان ديگر با تكنولوژي جديد لازم بود از حالت سنتي به مكانيزه تبديل ميشد واين كا ر را هركس بافكر كردكارشناسي خوبي انجام دادولي متاسفانه بعضي افراد قديمي وكوته فكر ميخواهند همان سنت قديمها را انجام دهند واينها بهتر است سري به شهرا وديگر استانها بزنند وببيند انها كجا يند وما كجايم بهتر است به انها اگاهي داد واموزش داد تا خودشان ازپيله به درايندودردرعصر پيشرفت وتكنولوژي ديگر با گاو والاغ ديگر كشت وكشاورزي مقرون بصرف نيست زمينهاي كه هيچ شكل مشخصي نداشتند وهركس زميني را به هرشكلي مخواست ميافت وبهتر كه دراين كار تجديد نظر ميشد وخدا جزاي خير به بانبان اين كار بدهد

کشاورز گفت...

آقای ناشناس ! کسی با مکانیزه شدن و علمی شدن روشها مخالف نبود. بحث سر این بود که بعضی می‌ خواستند خودشون کارای کشاورزیشون رو انجام بدن. بهتره با این حرفای قشنگتون ، صورت مسئله رو تغییر ندید!

نادر گفت...

سلام
من هم خیلی از این کارها کردم واقعا برخی معلم ها برای خودشون حرمت قایل نمی شن و به دانش آموز مثل برده نگاه میکنن

با پشتیبانی Blogger.