یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید از عبادتها کدام فاضل تر است گفت تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری
تا سر کار هستند و نانشان به راه است و آبشان به قرار معلوم کاری به کار شهر و دهات خود ندارند و اصلاً ککشان هم نمی گزد که مثلاً فلانی در مورد شهرشان چه می گوید و فلانی چه می نویسد! اصلاً کاری ندارند به این که کدام حق مردم شهرشان لگد مال شده و کدام در حال خورده شدن است! اوضاعشان که کمی به هم می خورد و باز نشسته می شوند تازه به فکر می افتند که مردمشان تا به حال عقلشان درست نمی رسیده و حالا آن ها هستند که خلیفه الله شده اند و باید به نجات مردمشان بیایند! تازه می فهمند که شهرشان یک شرکت تعاونی دیگر لازم دارد تا بتوان از راه آن خوب به مردم رسید و اگر هم شد پولی به جیب زد... شرکت را هم که زدند دور می افتند توی شهر که ما فلان می کنیم و بهمان، دیگر لازم نیست شما کشاورزی کنید! حالا رسیده آن روز که شما بخوابید و ما بخوریم و چیزی هم به شما بدهیم! به قول سعدی:
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آن چه روباه از آن سیر خورد
شما بخوابید و پایتان را روی پایتان بیاندازید تا ما هر ماه چهل هزار تومان یا هفتاد هزار تومان به قرار سهمتان از آب و زمین به شما بدیم تا بخورید و حالش را ببرید...
این وسط یکی نیست بپرسد تکلیف این همه گشاورز چیست که دارشان از دنیا این زمین های کشاورزی است که مثل خودشان پا در هوا مانده! یکی نیست بپرسد کجای دنیا بدون اجازه ی مالک زمین... ملک او را اجاره می دهند آن هم به قیمتی که اگر بنشینند و چرتکه بیاندازند می فهمند که خود مردم سالانه چند برابرش را برداشت می کنند...خوب زمانه ای شده به خدا!سهراب می گفت:
کسی نیست...
بیا زندگی را بدزدیم...
حالا شده همان حرف سهراب تا می بینند کسی به کسی نیست و به قول خوشان پنجاه شصت سالی است که کسی ازشان حسابی نخواسته
باز هم هوس کلاه گشاد و سر نقلی می کنند حالا بگذریم از این که دفتر شرکت تعاونی تازه تأسیسشان مکانی است که مالک آن چند سال است بوق و کرنا اجاره کرده و وقف آن را به رخ این و آن می کشد...
همین چند وقت پیش بود که معلوم شد چند ده میلیونی را که می گفتند از جیب خود گذاشته اند برای لوله کشی، بودجه ی جهاد کشاورزی بوده! همین چند روز پیش بود که آقای فلان که معلوم نیست تا به حال کجا بوده در مقابل درخواست مردم برای روانه کردن آب به دشت های دیگر برای کشت و کار فرموده بودند که من راضی نیستم مردم آن دشت را بکارند و حتماً باید این دشت یک پارچه شده با صلاحدید ما و به دست همان پیمانکاری که ما می خواهیم کاشته شود... هنوز چند روز نیست که فلان عضو شرکت تعاونی تمام اوضاع را به گور پدر مردم و کشاورزان حواله کرده بود...
تازه وقتی هم که مالکین به اعتراض می ایستند و حقشان را می خواهند عده ای دور می افتند و وعده های وعیدشان را توی گوش رعیت جماعت فرو می کنند...
درست است که ما عقلمان نمی رسد و آن ها که متصدی این امر هستند بیش از ما می فهمند! ولی این قدر می فهمیم که ملک مردم را برای امسال و سال آینده اجاره دادن یعنی چه! می فهمیم که گرفتن زمین های مردم و تیغ زدن و اتوبان زدن وسط دشت یعنی چه! می فهمیم که مالکین هفتصد هشتصد حبه آب وزوان حق دارند یا سه چهار نفر آدم تازه باز نشسته شده که دنبال روزی حلالی برای زن و بچه شان هستند و بودجه های نگرفته شان را به رخ می کشند... از ما که گذشته ولی خدا آخر و عاقبت آن ها را به خیر کند...
تا سر کار هستند و نانشان به راه است و آبشان به قرار معلوم کاری به کار شهر و دهات خود ندارند و اصلاً ککشان هم نمی گزد که مثلاً فلانی در مورد شهرشان چه می گوید و فلانی چه می نویسد! اصلاً کاری ندارند به این که کدام حق مردم شهرشان لگد مال شده و کدام در حال خورده شدن است! اوضاعشان که کمی به هم می خورد و باز نشسته می شوند تازه به فکر می افتند که مردمشان تا به حال عقلشان درست نمی رسیده و حالا آن ها هستند که خلیفه الله شده اند و باید به نجات مردمشان بیایند! تازه می فهمند که شهرشان یک شرکت تعاونی دیگر لازم دارد تا بتوان از راه آن خوب به مردم رسید و اگر هم شد پولی به جیب زد... شرکت را هم که زدند دور می افتند توی شهر که ما فلان می کنیم و بهمان، دیگر لازم نیست شما کشاورزی کنید! حالا رسیده آن روز که شما بخوابید و ما بخوریم و چیزی هم به شما بدهیم! به قول سعدی:
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آن چه روباه از آن سیر خورد
شما بخوابید و پایتان را روی پایتان بیاندازید تا ما هر ماه چهل هزار تومان یا هفتاد هزار تومان به قرار سهمتان از آب و زمین به شما بدیم تا بخورید و حالش را ببرید...
این وسط یکی نیست بپرسد تکلیف این همه گشاورز چیست که دارشان از دنیا این زمین های کشاورزی است که مثل خودشان پا در هوا مانده! یکی نیست بپرسد کجای دنیا بدون اجازه ی مالک زمین... ملک او را اجاره می دهند آن هم به قیمتی که اگر بنشینند و چرتکه بیاندازند می فهمند که خود مردم سالانه چند برابرش را برداشت می کنند...خوب زمانه ای شده به خدا!سهراب می گفت:
کسی نیست...
بیا زندگی را بدزدیم...
حالا شده همان حرف سهراب تا می بینند کسی به کسی نیست و به قول خوشان پنجاه شصت سالی است که کسی ازشان حسابی نخواسته
باز هم هوس کلاه گشاد و سر نقلی می کنند حالا بگذریم از این که دفتر شرکت تعاونی تازه تأسیسشان مکانی است که مالک آن چند سال است بوق و کرنا اجاره کرده و وقف آن را به رخ این و آن می کشد...
همین چند وقت پیش بود که معلوم شد چند ده میلیونی را که می گفتند از جیب خود گذاشته اند برای لوله کشی، بودجه ی جهاد کشاورزی بوده! همین چند روز پیش بود که آقای فلان که معلوم نیست تا به حال کجا بوده در مقابل درخواست مردم برای روانه کردن آب به دشت های دیگر برای کشت و کار فرموده بودند که من راضی نیستم مردم آن دشت را بکارند و حتماً باید این دشت یک پارچه شده با صلاحدید ما و به دست همان پیمانکاری که ما می خواهیم کاشته شود... هنوز چند روز نیست که فلان عضو شرکت تعاونی تمام اوضاع را به گور پدر مردم و کشاورزان حواله کرده بود...
تازه وقتی هم که مالکین به اعتراض می ایستند و حقشان را می خواهند عده ای دور می افتند و وعده های وعیدشان را توی گوش رعیت جماعت فرو می کنند...
درست است که ما عقلمان نمی رسد و آن ها که متصدی این امر هستند بیش از ما می فهمند! ولی این قدر می فهمیم که ملک مردم را برای امسال و سال آینده اجاره دادن یعنی چه! می فهمیم که گرفتن زمین های مردم و تیغ زدن و اتوبان زدن وسط دشت یعنی چه! می فهمیم که مالکین هفتصد هشتصد حبه آب وزوان حق دارند یا سه چهار نفر آدم تازه باز نشسته شده که دنبال روزی حلالی برای زن و بچه شان هستند و بودجه های نگرفته شان را به رخ می کشند... از ما که گذشته ولی خدا آخر و عاقبت آن ها را به خیر کند...
16 نظرات:
سلام؛
مرحبا بر ننگرده!
باهاتون همعقیده هستم. شنیدم آقای خ(عضو شورای شهر) گفته که هرکس نمیخواد زمینشو بده اجاره بیاد 50تومن بده، زمینشو بگیره وگرنه میکنمشون جایی که بیرون نیان! چه میشود کرد؛ بعضیها عادت دارند به خوردن شکرهای گندهتر از دهانشان! کسی نیست بگه، وقتی صاحبش مخالف بوده، غلط کردید این کار را کردید!
البتّه مردم هم مقصّرند! کسایی که ناراضی بودند، باید همان پارسال اعلام میکردند نظراتشون رو که کار به اینجاها نکشه!
چند روز پیش، یکی از کشاورزا(محمّدآقا الف) میخهای مربوط به جادهسازی رو از تو زمینش کشیده بود بیرون به نشونه اعتراض(چون بیاجازهی مالکین این کار رو کرده بودند. تو مسیر مرغآباد و اون ورا). آقای ج عضو شورای شهر رفته بود گفته بود به چه حقّی این کار رو کردی؟ محمّد آقاگفته بود این زمین منه، شما چه کارهای؟ گفته بود من شورای کشاورزیام! محمّدآقا هم گفته بود که تو ... خوردی!
خب چهاربار دیگه این اتّفاقا بیفته که برای شورای کشاورزی و شورای شهر و امثالهم آبرویی نمیمونه! این چه رسم ادارهی اموره آخه؟
یا یکی دیگه مثلاً الان بیست ساله عضو شورای کشاورزیه یکی نگفته بیا حساب پس بده ببینیم چه کار کردی، چه قدر بودجه گرفتی، چه قدر خرج کردی...
پدران ما مقصّرند! نسل گذشتهی ما قصور کرده و بقیه از سادگیشون سوء استفاده کردند!
ننه گرده عزیز ، عباسعلی ولی شورای دوم وزوان را منحل کرد و ابروی شهر و بخش را برد.حالا هم دارد کشاورزان را تحریک می کند. علاج کشاورزی سنتی که بدلیل غیر اقتصادی بودن محکوم به فناست شیوه های نوین از جمله یکپارچه سازی است. هر خادمی را مایوس نکنید.
درود بر ناشناسی که عباسعلی ولی را می شناسد. او با خودش هم مشکل دارد.امان از گرفتاری های شخصیتی
آقای ننگرده
توهین به قران را در نوشته ی دس پلنه نمی بینید ؟ چرا این وبلاگها را مرتبط می کنید. ما اهانت به قران را در امریکا محکوم می کنیم اقایان وزوانی که نان قران را خورده اند به ان به راحتی توهین می کنند.
ناشناس!
دسپلنه یه خاطرهای رو زده. این نظر خودش نبوده! داره غیرمستقیم مذمّت میکنه دوران رو! تو یعنی انقدر سطح فهم نداری؟ پس بیخود کردی که میشینی میخونی و قضاوت بیجا میکنی راجع به افراد!
داستان پیتزا را بخوان این اهانت نیست؟ حتی اگر نقل قول باشد. مثلا من بگویم فلانی گفت گور بابای دسپلنه!!!
خب! اون وقت شما به خاطر این حرف بازخواست میشی؟ طبق کدوم احکام اسلام؟ مگه کسی صدا و سیما رو به خاطر این که گفت فلانی گفته قرآن رو آتش بزنیم، بازخواست کرده؟
شما که قصدت خیره، چرا این جا داری نظر میدی؟ به خودش میگفتی به این دلیل و اون دلیل این مطلبت ایراد داره.
البته من هم پیشنهاد میکنم به دس پلنه که برای این که همچین سوء تفاهماتی پیش نیاد از زدن حرف های سربسته پرهیز کنه چون بعضی ها عادت دارند لقمه رو براشون بجوند و هضم شده به خوردشون بدن.
دس پلنه و دیگران
خود را به خواب زده اید و نمیشود بیدارتان کرد.حرف ناشناس درست است من پیتزا را خواندم . توهین به قران است.
چه کسی خوابه؟ من یا شما؟ یه نفر این حرفا رو بهش زده بوده. اون عیناً حرفشو نوشته بدون این که قضاوتی کرده باشه و به عهدهی مخاطبش گذاشته این کار رو. امّا شما دارید توهین میکنید بهش. شما اون رو مقایسه کردید با کسی که قرآن رو آتش زده به خاطر این نوشته؟!!! تازه داری به ما هم طعنه میزنی که خودتون رو زدین به خواب؟! خوش به حال تو که بیداری! اگه بیداری اینه که شمایی، من ترجیح میدم اصلاً مرده باشم نه تنها خوابیده!
هیچکس خواب نیست شما خود را به خواب زده اید.داستان پیتزا را هدفدار آورده اید.همین حرمت شکنی است.
آقای محترم! من نویسندهی دسپلنه نیستم! هدفدار آورده؟ نکنه جاسوس صهیونیستهاست؟ تو اگه جداً دوست داری با هم بشینیم سر این قضیه بحث کنیم و میخوای اسلام و مسلمین رو نجات بدی خودت رو معرّفی کن تا با هم بریم یه جا بشینیم بحث کنیم. شما اصلاً ایشون رو میشناسی که این طور قضاوت میکنی؟ ظاهراً خیلی به خودتون مطمئنید!
من ازت پرسیدم طبق کدوم حکم اسلام این قضاوت رو میکنی؟ و اگر بیان اون حرف مصداق توهین بوده، صدا و سیما یا خبرگزاریها که بیان کردن فلان کشیش میخواد بسوزونه قرآن رو، طبق فرمایش شما گناهکار بودند. این به نظر شما منطقیه؟ وبلاگ هم یه خبرگزاری کوچک میتونه باشه. برادر عزیز! آدمها رو بشناس، بعد راجع بهشون نظر بده!
سلام
من برگشتم با یه وبلاگ دیگه که اقتضاات خودشو داره سربزنی خوشحال میشم
سلام
چه جالب یه پیتزا این همه دعوا داره؟ تازه میگن توهین شده !!!
لطفا حرمت ننگرده رو نگه دارید به ایشون نگید آقای ننگرده! ننگرده جان یه سر بزن راجع به یک پارچه سازی نوشتم
ارسال یک نظر