این آخری هم از آن تو...

فردی نیمه شب در کاه دان خانه اش صدایی شنید و آرام و بی صدا به کاه دان در شد... زاهدی را دید پیمانه ای به دستی و کیسه ای به دست دیگر...گفت یا زاهد چه می کنی؟! زاهد پیمانه ها در کیسه می کرد و می گفت: این یکی در وجه خمست...این یکی در وجه زکاتت...این از آن امام شهر...این از من....و این آخری هم از آن تو....چند وقت پیش خبر دار شدیم که قرار است تعاونی تازه تأسیسی که آمدنش مثل زلزله آنی بود و در هاله ای از ابهام، زمین های کشاورزی مردم...
» ادامه مطلب
با پشتیبانی Blogger.